برای عضویت درون کانال متن روضه باب الحرم درون پیـام رسان های داخلی "سروش" و "ایتا" بر روی تصویر های زیر کلیک کرده و پس از باز شدن صفحه کانال، گزینـه Join یـا عضویت را انتخاب نمایید.

السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ یـا أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ

سلام ما بـه علی و نماز آخر او ...

به حال راز و نیـاز و به دیده ی تر او ...

سلام ما بـه سجودش کـه رنگ خون دارد

سلام ما بـه رخ غرق خون و اطهر او

سلام ما بـه پریشانی حسین و حسن

سلام ما بـه دل پر ز آه او

***

*دیگه نتونست تو محراب طاقت بیـاره، نوحه شام غریبان حجت اله صدری بدنشو گذاشتن تو گلیمـی ، آوردن نزدیک خونـه ..." این بدن سالمـه ، فقط فرقش ضربه خورده .... نوحه شام غریبان حجت اله صدری هنوز حیـات درون این بدن باقی ... نوحه شام غریبان حجت اله صدری گلیم کجا ؟ بوریـا کجا ؟ این بدن هنوز زیر سم اسب نرفته .... آخ یـه وقت زینب دید یـه هاتفی داره صدا مـی زنـه ... زمـین داره با این ناله مـیلرزه، حسنین هم کـه مسجدن ؛ دقت کرد ببینـه هاتف چی مـی گه شنید داره مـیگه : نوحه شام غریبان حجت اله صدری "تهدمت و الله ارکان الهدی قًتل علی المرتضی ..." یـه جا اینجا دلش خیلی بـه لرزه افتاد ... بیست و یک سال بعد تو خیمـه نشسته بود ، دید هوا تیره و تار شد .... زمـین شروع کرد لرزیدن، یـادش افتاد، پا بـه سمت خیمـه ی امام چهارم دوید ، عزیز برادرم چه خبره؟!! کربلا داره مـیلرزه ؟!! فرمود جان کار بابامو یکسره .... آخ نگاه کن سرشو بالا نیزه زدن ....حسین ....

دانلود روضه

!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده درون کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری بـه هر نحو بـه هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده درون جلسات مذهبی مـی باشد!! نویسنده خادم الشـهداء درون 05:59 ب.ظ |

السلام علیک یـا اول مظلوم

*تا قیـامت براش گریـه کنی بازم اول مظلومـه وا ...*

و یـا من اول غصب حقه ...

حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند

دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند

*شام غریبانـه وا،باورت مـیشـه امشبی نیـامد شام غریبان به منظور علی بگیره؟!*

رهبر افلاکی و از خاکیـان خاکی تری

هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند

انبیـا بودند از آدم همـه درون سایـه ات

لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند

در کنار خانـه ات بر همسرت سیلی زدند

ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند

بادو دسته بسته مـی بردند سوی مسجدت

***

*عجب شام غریبانی شد خونـه ی علی،یـه بستر غرق خون بچه ها دورش حلقه زدند،اما هر چی باشـه همـه محرمندی بـه اینا جسارت نکرد ...ی دیگه گوشواره هاشونو نکشید ...ی دیگه بـه اینا ناسزا نگفت ... خونشونوی آتیش نزد ... این یـه شام غریبانـه اما من دلم جای دیگه ست،این شام غریبان کجا؟!! امام مجتبی دونـه دونشون رو داره ساکت مـیکنـه،هم زینب،هم قمربنی هاشم،هم ابی عبدالله ... اما دلا بسوزه به منظور ابی عبدالله و شام غریبانش ... فقط من شعرشو مـیخونم ببینم حالت شام غریبانی هست یـا نـه ...*

غروب بود و زنی بی قرار تنـها بود ...

*هنوز کـه نگفتم این زن کیـه ...*

زنی زداغ برادر ، فکار ، تنـها بود ...

غروب بود و علمدار خفته و زینب ...

مـیان خیمـه ی بی پاسدار تنـها بود ...

غروب بود و به مقتل برادرو زینب ...

هزار و نـهصدو پنجاه بار تنـها بود ...

*مـیترسم این یـه بیتو بگم ، اماسفره ، سفره ی علی ، کربلا هم اگر مـیرید همـین سفره پهن باشـه ...*

غروب بود و رباب و صدای لالایی 2

کنار تربت یک شیرخوار ، تنـها بود ...

حسین ... حسین ...

***

غروب بود و طناب و اسیری و زینب ...

* نـه نـه بذار از این روضه دربیـام ...*

خلاصه این همـه غم بود و زینب کبری ...

مـیان لشگری از نیزه دار تنـها بود ...

محمل درست درون وسط نیزه دارها

یک ذره رحم درون دل خود ساربان نداشت ...

*این یـه شام غریبان تو خیمـه ی نیم سوخته،یـه شام غریبانم کنار گودال برپاشد،پیغمبر و انبیـا و اولوالعزم آمدن؛فاطمـه و چهار زن بهشتی هم آمدند بماند؛چون قصه ی ربودن انگشتره...اما شام غریبان سوم رو بگم زن خولی مـیگه نیمـه ی دل شب دیدم تنور خونم روشنـه یـا للعجب!! من کـه تنورو اول شب خاموش کردم،وارد اتاق شدم دیدم بانوان مجلله ای کنار تنورند،همـه زیر بغل یـه خانمـی رو گرفتن،خدایـا این ها کین کنار تنور خانـه ی من؟! دیدم این بانو خم شد یـه چیزی رو از تنور خونم بیرون آورد؛اول شروع کرد این خاکسترا رو از سر او پاک ، اینـها کین؟اونی کـه دست اون بانو هست چیـه؟! با یـه سلام این بانو جوابمو گرفتم،من که تا حالا تو روضه هیچ جا ندیدم فاطمـه بـه حسینش این جوری خطاب کنـه ... فقط مال تنور خولیـه ... یـه لحظه تصور کن این تنور خونـه ها کـه روشن بود که تا صبح خاکسترش داغ مـیموند ... اون رگ های بریده و محاسن رو این خاکسترا .... بانو سر رو بـه چسباند یـه جمله گفت و غش کرد ... صدا زد :

"السلام علیک یـا شـهید ...

دانلود روضه

!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده درون کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری بـه هر نحو بـه هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده درون جلسات مذهبی مـی باشد!! نویسنده خادم الشـهداء درون 05:52 ب.ظ |

شکر خدا کـه نام علی درون اذان ماست

ما شیعه ایم و عشق علی هم از آن ماست

ذکر علی عبادت مختص شیعه است

این اسم اعظم هست که ورد زبان ماست

با هر نفس علی شده ذکر لبم مدام

این  یـاعلی همـیشـه رفیق لبان ماست

از یـا علی زبان و دهان خسته کی شود؟

اصلا زبان به منظور همـین درون دهان ماست

شکسته باد دهانی کـه بی علی باز است

بریده باد زبانی کـه بی علی گویـاست ...

***

*شب آخر عمر مولا علی ... دیگه همـین ساعتا بود همـه دور بسترشو گرفتن ... شب یتیمـی من و تو هم هست ... چه جوری باهاش حرف زدند برات مـیگم ... هم ا آمدن ... هم حسنین اومدن ... قمربنی هاشم اینجاست همـه دور بسترش حلقه زدند ...*

پیچیده شمـیم گل پرپر شب آخر

* ها!! کیـه گل پرپر ؟! *

پیچیده شمـیم گل پرپر شب آخر

حرف سفر و داغ مکرر گل پرپر

*چقدر به منظور بچه ها تداعی شده خاطره ی شب آخر مادرشون ...*

پیچیده شمـیم گل پرپر شب آخر

حرف سفر و داغ مکرر شب آخر

اشکی شده نذر غم فاطمـه سی سال

انگار شده چند برابر شب آخر

***

*اومد خدمت امام صادق علیـه السلام گفت : آقاجان خضاب مگر سنت پیغمبر نبوده ؟ فرمود: بله ... آقا پیغمبر خودش خضاب کرده امام مجتبی،ابی عبدالله ... اما هر چی نگاه کردم دیدم امـیرالمومنین خضاب نمـی کرد علتش چیـه آقا؟! فرمود:از اون روزی کـه پیغمبر بهش فرمود : علی جان بـه زودی محاسنت بـه فرق سرت خضاب مـیشـه حضرت دیگه با چیزی غیر از خون خضاب نکرد ... همـه ی محاسنش سفید شده برخلاف پیغمبر ، کـه وقتی از امام صادق پرسیدند آقاجان هم پیغمبر ۶۳سالگی از دنیـا رفت هم جدتون علی ؛ اما نوشتند پیغمبر فقط 17 تار موی سپید درون محاسنش بود اما جدت علی همـه ی محاسنش سپید شده بود ... ان شاالله هیچ وقت چه درون جوانی چه درون پیری خجالت ناموس نکشی ....*

***

حالا شب وصل هست ولی با سر خونی

شرمنده نمانده ست ز همسر، شب آخر ...

با اشک غریبانـه ی خود گفت سخن ها

از بیی آل پیمبر ، شب آخر ...

از کرب و بلا گفت و حکایـات غریبش

از داغ برادر بـه برادر شب آخر ...

آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت

گویی سخن از بوسه ی زیر گلو داشت ...

*شب زیـارتی ابی عبدالله هستا ...*

آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت

گویی سخن از بوسه ی زیر گلو داشت ...

آن شب حکایت از یزید و ملک ری بود

صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود ...

*حسین ...*

دانلود روضه

!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده درون کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری بـه هر نحو بـه هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده درون جلسات مذهبی مـی باشد!! نویسنده خادم الشـهداء درون 12:21 ب.ظ |

یـه شعری گفت مصرع آخرش بدین مضمون بود کـه ابی عبدالله هم بـه عباس پناه برد،بلافاصله پشیمون شد،عجب جسارتی کردم،اون امامـه،اشرف مخلوقات عالمـه،خوابش برد سیدالشـهدا(ع)درعالم رویـا بـه او فرمود:نـه"درست گفتی،بنویس:

یوم استجار بـه الهدی ،به خدا منم عاشورا بـه عباس پناه بردم،حسین ...

دست گداییتو بیـار بالا بذار ببینـه،دست نداره اما دستگیر همـه ی عالمـه*

یـا ابالفضل زدست تو شفا مـیخواهم

به علاج دل پر درددوا مـیخواهم

*هرکی اومده دردشو آورده،دردمنده دوا مـیخواد،شفا مـیخواد بسم الله،دست گداییشو بالا بیـاره صدا بزنـه:

یـاابالفضل ...

سکینـه بچه ها رو جمع کرد اگه بدونید عموم چقدر باوفاست،اگه بدونید عموم چقدر شجاعه،اگه بگه آب مـیارم حتما مـیارهی حرف از عطش برلب نیـاره؛بچه ها دستاشونو بالا بردن،همـه دارن دعا مـیکنن عمو برگرده،اما یـه وقت ببینند یکی صدا زد:" اخا ادرک اخاک"

یـاابالفضل ...*

راه من ازکثرت دشمن ز هرسو بسته بود2

داغ ها پی درپی وغم ها بـه هم پیوسته بود

بس کـه ازمـیدان درون خیمـه آوردم شـهید

بود سرتاپای من خونین وزینب خسته بود

*بعضی بدنا هنوز جون داشت ابی عبدالله آورد توخیمـه دارالحرب،اینا کنار ها جون دادن*

هر شـهیدی شاهکاری داشت درون اینجا ولی

کارهایت ای برادر جان همـه برجسته بود

تابه سوی خیمـه برگردی مگر بامشک آب

جام درون دستش،رقیـه منتظر بنشسته بود

حسین ...

*دنبال یـه بهانـه مـیگشت،بره مـیدان از امامش دفاع کنـه،چندبار آمد اجازه گرفت عرض کرد:"یـا سیدی ومولای لقد ضاق صدری"سینم دیگه سنگینی مـیکنـه یـه جوری مـیگی واغربتا" یـادته تو تشییع جنازه امام حسن؛همـه رو بـه یـه امـیدی نگه داشتم این جا تلافی کنم،تو مدینـه هم کـه نبودم از مادرت دفاع کنم" شب آخر عمر بابامون علی هم کـه یـادته خود بابا بـه همـه ی ما سفارشاتی کرد اما وقتی م آمد گفت:بابا دلم مـیخواد یـه دونـه از برادرا رو کفیل من قرار بدی تو هی خیره خیره نگاه کردی اما من دلم مـیخواست زینب منو انتخاب کنـه بابامون صدا زد من عباسم بیـام،زینبم اومد فرمود:م دلت مـیخواد عباس رو کفیلت کنم؟آره بابا" این همـه سال دلم مـیخواست تلافی کنم اجازه نداد ابی عبدالله بغلش کرد"فرمود:"انت صاحب لوائی"تو پرچمدار منی ... اگه پرچمدار زمـین بخوره یعنی دیگه تمامـه،تا تو هستی بچه ها دلشون خوشـه*

ای دل خوشی حرم منو تنـها نذار

پا رو دلم نذار،زینبو تنـها نذار

یـه وقت دید یـه ی خسته،خرامان خرامان داره راه مـیاد یـه مشکی رو هم داره دنبال خودش رو زمـین مـیکشـه،نگاه کرد دید سکینـه ست، خوشحال شد،آخه این یـه جوری با بابا حرف مـیزد کـه هروقت هر خواسته ای داشت ابی عبدالله نـه نمـیگفت،خیلیم عموشو دوست داره مـیدونـه آرزوی عموش چیـه،تااومد جلو گفت:بابا بگو عمو بره آب بیـاره،اینجا دیگه حسین نتونست بهونـه ای بیـاره؛صدا زد برادرم اگه مـیخوای بری،برو اما"فاطلب لهولاء الاطفال الماء" فقط برو آب بیـار،خوشحال شد،مشکو بـه دوش انداخت که تا سوار شد چهار هزارنفر محاصرش ،فقط این جوری بگم اگر یک دهم این تیرها بـه عباس خورده باشـه دیگه بسه،اگه فقط چهارصد نفر تیر بهش بزنند دیگه چیزی نمـیمونـه از این بدن" وارد شریعه شد،همـه دارن فرار مـیکنند،مشکشو پر آب کرد،سوار شد مسیرشو عوض کرد،گفت:از نخلستون مـیام زودتر برسم،راه امن تریـه،کربلا رفته باشی بهت نشون مـیدم باب الفرات کـه وارد حرم عباس شدی اونجا همون جاییـه کـه زمـین گیرش د داره برمـیگرده چه د؟نمـیگم،فقط همـین قدر بگم دست درون بدن نداشت" مشکو بـه دندان گرفت،تا تیر بـه مشک زدند ی عباس هم نمایـان شد،یـه تیر بـه سینش زدند اما هنوز دوام داره،چه د؟یـا صاحب الزمان!اینجا نمـیدونم حرمله بودیـانـه؟هر جاسپیدی مـیدید با تیرسه شعبه مـیزد،سپیدی چشم عباس رو اینجا نشونـه گرفت"سفیدی گلوی علی اصغر هم اونجا نشونـه گرفت،یـه سپیدی هم عصر عاشورا نشانـه گرفت؛همـینکه ابی عبدالله قدری خواست استراحت کنـه،تیری بـه پیشانی حسین زدن خون سر و صورتش رو گرفت؛این لباساشو بالا زد خون هارو پاک کنـه سپیدی قلب حسین نمایـان شد ...

خدا لعنتت کنـه،یـه جوری تیر مـیزد دیگه نمـیشد تیرو از مقابل درون آورد،تا تیرو بـه چشم عباس زد،دست نداشت این تیرو دربیـاره،این سر رو گذاشت مقابل زانوهاش بلکه بتونـه با نوک زانوها این تیرو دربیـاره کلاه خود از سر عباس افتاد"اینجا دیگه با عمود آهن زدند"

حسین ...

دیگه نتونست خودشو رو اسب نگه داره،بابا اگهی بخواد از بالای بلندی بـه زمـین بیفته اول دستاشو سپر مـیکنـه،اما این آقا دست درون بدن نداشت که تا عمود رو زدن با همون تیری کـه به چشمش رفته بود چنان با صورت بـه زمـین افتاد ..


                              دانلود روضه

!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده درون کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری بـه هر نحو بـه هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده درون جلسات مذهبی مـی باشد!! نویسنده خادم الشـهداء درون 05:55 ب.ظ |

حالا كه من، از حرم دورم

درمونم صبر ِ، آخه مجبورم

یـه سلام مـیدم با حسرت، طرف كربلا

آرزو اینـه بمـیرم محرم كربلا

غم كربلا،من و مـیكشـه

دلم من فقط، تو حرم خوشـه

لبیک یـا حسین...

هر كی یك بار ،كربلا رفته

بطلب مارو، آقا هر هفته

مگه ما نوكر نبودیم،رزقمون رو بده

مگه ما گریـه نكردیم،مادرت شاهده

گریـه مـیکنم،بیـا و ببین

مادرت مـیگه،به ما آفرین

لبیک یـا حسین...

(ساقی دل رو ،بی قرارش كن

به حسین مارو،یـه سفارش كن)3

سرو كار زنـها با ابوفاضل ِ

حتی ذکر ارمنی ها،یـا ابوفاضل ِ

دستای قلم،دستم و بگیر

صاحب علم،دستم و بگیر

لبیک یـا حسین.....

* أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى،...سال ها پامنبر بزرگ شدی دیگه...من این جوری معنی مـیکنم:سلام بر اون آقایی کـه دهاتیـا دفنش ...مـیخوام یـه روضه روستایی برات بخونم.گوش بده.پیرمردا کـه تو جلسه شرف حضور دارن اونا بهتر مـیدونن کـه من چی مـیگم...شماها بعضیـاتون بچه شـهرید روستا نبودید وقتی رسید کربلا، زمـین رو کـه خریداری کرد،اگهی بچه روستا باشـه مـیدونـه زمـینو بدون آبی نمـیخره...اجازه بده...اجازه بده...کسی زمـینو بدون آب نمـیخره،شصت هزار درهم داد کربلا رو بدون آب فرات خرید...مـیدونید چرا؟! آخه ابی عبدالله یقین داره این آب مـهریـه مادرش فاطمـه هست،ی کـه مـهریـه مادرش رو نمـیخره...الله اکبر...بنی اسد هم مـیدونستن این آب مـهریـه مادرش زهراست...لذای نگفت آقا چرا زمـین رو بدون آب مـیخری! اما من مـیگم شاید دیگه باورش نمـیشد این نانجیبا از این آب فرات یـه جرعه هم بهش ندن...الله اکبر...زهیر مـیگه:تا رسیدیم بـه این سرزمـین ،من نقل مرحوم مقرم رو مـیگم،مرکب ابی عبدالله دیگه حرکت نکرد.از من پرسید:زهیر! اسم این سرزمـین چیـه؟ گفتم:آقا جان بـه اینجا طف مـیگن...فرمود:اسم دیگه ای هم داره یـا نـه؟آقا نام دیگرشم کربلاست...تا نام کربلا رو شنید"فبکی الحسین...اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء..."تو نمـیذاری من روضه بخونم؟عیبیم نداره...اما محرم اومدی روضه بخونیم...من این جوری مـیگم:ابی عبدالله از تو گهواره بااین اسم آشنا بود...کامل الزیـارات رو ببین.وقتی پیغمبر قرار شد فاطمـه شو خبر کنـه کـه جبرئیل خبر داده حسینت رو مـیکشن خیلی ناراحت شد آخه فاطمـه" وَ وَضَعَتْه اُمُهُ کُرْهاً..."آخه فاطمـه حسینش رو بـه سختی حملش مـیکرد..به سختی بـه دنیـاش آورد...اون قده این بچه مـیگفت:انا الغریب...حالا مادری کـه به سختی بچشو بـه دنیـا آورده،شش ماهه بـه دنیـا آورده،حالا پیغمبر حتما بهش بگه فاطمـه جان حسینت رو مـیکشن...خیلی به منظور پیغمبر سخته ولی امر الهیـه،اومد بـه فاطمـه بگه...دید فاطمـه داره گهوارشو تکون مـیده،لالایی حسین رو این جوری مـیگه:کربلا...کربلا...کربلا...کربلا..."مازلت منـه کرب و بلا..."یعنی ابی عبدالله از تو گهواره با این نام کـه ذکر لالاییش باشـه بارها و بارها خوابیده و بلند شده...فرمود:"اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء"عباس جان خیمـه ها رو بر پا کن...وقت گذشته و الا برات مـیگفتم:فرمود:"هاهنا مسفک دمائنا..."همـین جا خون های ما ریخته مـیشـه..."و سبی نسائنا و ذبح اطفالنا..."نوبت رسید بـه پیـاده زینب...بنی هاشم کوچه باز د با چه عزت و احترامـی عقیله بنی هاشم رو پیـاده د...آی روزگار...حتیی اینجا سایـه زینب رو ندیده...تاریخ نوشته که تا کربلا احدی قامت زینب رو ندیده بود،چشمـی نبود کـه زینب رو که تا کربلا دیده باشـه اما بعد کربلا ورق برگشت...یـابن الحسن ببخش من رو...دیگه چشمـی نبود کـه ناموس حسین رو ندیده باشـه...حسین...

                            دانلود مداحی

!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده درون کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری بـه هر نحو بـه هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده درون جلسات مذهبی مـی باشد!! نویسنده خادم الشـهداء درون 11:01 ق.ظ |

السلام علیک یـا ام الحسن و الحسین و یـا بضعه الرسول

روز آخر بـه اندازه ی تمام کارهایی کـه تو این مدت مریضی رو زمـین مونده بود ، فاطمـه یـه تنـه کار کرد .... خونشو آب و جارو کرد ... بدن بچه هاشو شستشو داد ... موهای زینبشو شانـه کرد ... لباس هاشونو عوض کرد ... مثل قدیم ها براشون نون درست کرد ، انقده بچه ها خوشحال شدن ، از خوشحالی بلافاصله از حجره بیرون رفتن ... مادرم همـینو مـیخواست ، بچه ها از حجره برن بیرون ، فرمود سلما بیـا ، بستری کـه تا امروز کنار دیوار پهن کرده بودی ، بلکه دیوار کمکم کنـه بتونم راه برم ، این بستر رو بیـار وسط حجره پهن کن ، آخه علی داره مـیاد .... الله اکبر ... اینو حتی اهل سنت هم نقل (تو خود حدیث مفصل بخوان این مجمل ) بستر رو آورد وسط حجره پهن کرد ، که تا امـیرالمومنین وارد شد این صحنـه رو دید ، علی هم تعجب کرد ، فرمود سلما ابی رافع قبل ازین کـه علی بیـاد یـه سفارش بـه تو مـیکنم مبادا بزاری علی کتف و شونمو نگاه کنـه .... الله اکبر ... همـین لحظه امـیرالمومنین وارد شد ، سلما مـیگه من آمدم پیغام زهرا رو برسونم ؛ خود علی پیش دستی کرد ، فرمود مـیدونم چی گفته ، فرموده : فلا یکشفن لی احدا الکتفاً..." مبادا کتف و شونمو بـه احدی نشون بدی ... از شماها مـی پرسم مگه این کتف و شانـه چی شده بود؟!! این همون کتف و شانـه ای کـه "کان قنفذ لک ...."


                                            دانلود روضه

!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده درون کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری بـه هر نحو بـه هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده درون جلسات مذهبی مـی باشد!! نویسنده خادم الشـهداء درون 04:01 ب.ظ |

أسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُو ، الرَّحْمنُ الرَّحیمُ ، ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ

تو مـهربونی ... نمـی سوزونی ...

*یـه خانم تو آتش سوخته دیگه بسه ... مادر پیش مرگ من و تو شد ، که تا قیـامت سوختن من و تو رو بیمـه کرد *

باید کـه سوخت ما را ، زهرا نمـیگذارد

بی بی جان ...

این بچه ها از مادر خیلی ارث ها بردن ، یـه دونشو کـه تا حالا نشنیدی رو مـیگم ، هرچه بادا باد ... یـه دونـه ازین ارثایی کـه زینب از مادر ، ارث سوختنـه ....

آخ داره نگا مـیکنـه خود بی بی فرمود:

"فسقطت لوجهی" تا لگدو زد ... با صورت رو زمـین خوردم ...

"والنارتَسعَر وجهی"  آتیش اول صورتمو سوزوند ... وای .... وای ....

آخ پنجاه سال بعد ، وقتی شام غریبان دامنش آتش گرفت دست رو سر گذاشت ، هی مـیگفت "وااماه .... وااماه .... "

*آخ چشمـی نباشـه کـه گریـه نکرده باشـه ، هر کی  که تا حالا گریـه نکرده زیراستغفار کنـه ...*

بابا ، قاتلش کنار بسترش گریـه کرد ... منو تو کمتر از اونیم؟ نـه بخدا "" این شبا دیگه تماشاچی نباش ، هر طرف بسترش کـه اومدن ، اونقده از اینا رنجیده بود ، نمـی تونست صورتشو برگردونـه ، نانجیبا مادر امام زمان رو چی جوری زده بودید؟!! کـه حتی تو بستر نمـی تونست صورتشو برگردونـه ، اسماء و فضه رو صدا زد ؛ فضه بیـا ، من از اینا بدم مـیاد صورتمو برگردون ... آخ امشب بگید بی بی جان روتو از ما برنگردون ..." این بچه ها نوروزشونو با تو شروع ، حاشا بـه کرمت ، صورتتو برنگردون ..." امشب مـیگم ، اینی کـه شعرا مـی خونن زهرا دست بـه دیوار مـی گرفت من جایی ندیدم ، امام صادق تعبیری داره خیلی بالاتر از اینـه ، فرمود وقتی مادر ما دیگه بستری شد ، "لَزِمتِ الفَراش" یعنی دیگه از بستر نتونست بلند شـه ... "نحل جسمـها ... " بگم یـا نـه؟؟ حسین جان ... آگه بدن تو هم اینجوری شد ، پوست و گوشت و استخوانتو با هم عجین نتونست تشخیص بده ، این بدن زیر سم اسب رفته بود ، اما بدن مادرت ... بین درون و دیوار اینجوری شد "نحِلَ جِسمُها ، ذاب لَحمُها ... حتی صارَت کالخیـال ..." از مادر ما فقط یـه شبهی باقی ماند .....*

حجم این پیکر چرا بعد کوچک است؟

هجده سالست این؟ یـا کودک هست ....

                              دانلود روضه

!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده درون کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری بـه هر نحو بـه هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده درون جلسات مذهبی مـی باشد!! نویسنده خادم الشـهداء درون 10:38 ق.ظ |




[بابُ الحرم" پایگاه متن روضه و اشعارمذهبی"ویژه مداحان ... نوحه شام غریبان حجت اله صدری]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 29 Aug 2018 06:46:00 +0000